“ میدونی
وقتی متوجه زیبایی و ابهت ستاره ها شدم که اون ها رو توی چشمات دیدم
در حالی که به اسمون زل زده بودی و لب هایت به شکل لبخند به سمت بالا کشیده میشد..
صورت معصوم به سمت اسمان تیره و تاریک کشیده شده بود و زیر لب برای گوش های خودت “ ghosting “ را میخواندی
‘ تو ناپدید شدی نا-ناپدید شدی
مثل یه روح سرگردان ناپدید شدیتوی این اتاق، جاییکه فقط انعکاس صداها باقی میمونه من تمام این مدت در اطراف پرسه میزنم
من مثل یه روحـم
مثل روح’
چه بلایی سر روبی اومده ؟