۵ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

عکاس سونو ؟!

نیاز دارم عکاس سونو باشم 

نیاز دارم هر روز از صورت قشنگ و لبخند سرزنده اش عکس بگیرم 

نیاز دارم بهش بگم که وقتی عکس هاش رو توی توییتر میزاره شاید فقط برای اون عکس باشه ولی برای من یه امید برای ادامه دادن این زندگیه

و شاید اگه من عکاسش بودم اینقدر از لبخند های وقت و بی وقتش عکس میگرفتم تا شب وقتی دارم عکس ها رو نگاه میکنم تا بهترین هاش رو براش بفرستم داخل بالشت ذوق کنم و قربون صدقه اش برم 

فقط میخوام بگم ممنونم که هفته پیش نجاتم دادی :))))

  • ۱۱
  • ????? [ ۵ ]
    • Hitoka (موانجین پشمکی*-*🍡)
    • يكشنبه ۲۵ مهر ۰۰

    بدون تو هم تونستم زندگی کنم

    بعد از اینکه رفتی 

    شکستم 

    خورد شدم 

    نابود شدم 

    ولی نمردم 

    قوی شدم 

    بلند شدم

    دوباره ساخته شدم 

    زنده موندم 

    یاد گرفتم بدونم تو هم میتونم زندگی کنم 

    دیدم دنیا بدون توهم رنگ داره

    خیلی چیز ها به دست اوردم و از دست دادم

    پس الان که برگشتی من اشنای تو نیستم ، یه غریبه ام


    فن فیکشن چه کسی مرا کشت ؟؟:)))

    مال یکی از دوستامه که داده ویرایش کنم 

    این تکه اش به دلم نشست !_! 

    دوست داشتم بزارم 

  • ۹
  • ????? [ ۷ ]
    • Hitoka (موانجین پشمکی*-*🍡)
    • شنبه ۲۴ مهر ۰۰

    حرف های کاربر وب #4

    امروز خبر های مبنی بر دبیو دنیل پخش شده *^* 

    اینقدر خوشحالم 

    یه جورایی یه دل بستگی شدید بهش دارم:"

    مثل همونی که به نیکی دارم :"

    بیاید واقعیت داشته باشه :"


    یه یارو تو تیک تاک هست که با ماسک و چشماش شبیه کی هست 

    همه فکر میکردن کی باشه :"

    اما وقتی ماسک رو زد پایین کلا تصورات نابود شد !_!
    ولی خدایی یه نشونه از این ایلندی ها بشنوم اندازه چند تابسته پاستیل خرسی که بزارن جلوم خوشحال میشم :"


    دیروز داشتم برای یکی از دوستام (ایشون یه قدمت تاریخی داره به هیچ کس هم ازش نگفتم چون ازم قول گرفته بود ولی الان دیگه میگم )

    ازم خواست برای فیکش پوستر بزنم (همین منم باید پوستر بزنم :///////////////)

    خلاصه فیکشنش یونگیوعه !_! ولی نمیدونم بزارم بیاد دسیتی مون یا نه :" بزارم ؟؟


    این هفته حدود 5تایی امتحان داریم :" رحم کنید به خدا هنوز مهریم دارید مثل فرفره میرید جلو ::"


    دارم سانشاین و سوکی رو فول پارت میکنم .........................

  • ۲
  • ????? [ ۱۲ ]
    • Hitoka (موانجین پشمکی*-*🍡)
    • شنبه ۲۴ مهر ۰۰

    خواب؟؟؟

    دیشب اعلام شد که امروز امتحان فارسی داریم :"

    امروز کلاس شیمی هم دارم و تکلیف هاشم مونده :" 

    دیگه جونم براتون بگه عصر هم کلاس زبان دارم تکلیف ننوشتم :" 

    و همه رو دیشب ساعت 10 یادم اومد 

    خلاصه من ساعت 10 خوابیدم و الارم گذاشتم رو ساعت 5 تا بشینم شیمی بخونم تا بتونم تست هاش رو بزنم (بعله امتحان فارسی به پشم های وی است ) 

    ساعت 5تا 7 خوندم خوندم خوندممم 

    یهو مامانم صدای جیغش اومد :«چرا سرت رو میزه دختر ،مردی؟؟؟ »

    بعله وی بعد از ساعت 7 روی میز خوابش برده :"///

    و با جیغ مامانش و کله گیج سر کلاس ریاضی میره :" 

    پ.ن : برام دعا کنید امروز زنده بمونم 

    پ.پ.ن : چرا کلاس زبانم ساعت 8:30 شبههههه ؟؟؟؟ من بد بخت باید تا 10 بیدار بمونم :" 

    خیلی خوابم میاد. 

    someone save me TT

  • ۶
  • ????? [ ۱۴ ]
    • Hitoka (موانجین پشمکی*-*🍡)
    • سه شنبه ۲۰ مهر ۰۰

    ترس هایت را بغل کن

    "تومیترسی 

    از تنها شدن میترسی 

    اما باید با ترست رو به رو بشی 

    بغلش کنی 

    درونش نفوذ کنی 

    همون قدر که تو از اون دوری میکنی اون به تو نزدیک و نزدیک تر میشه 

    نه برای ترسوندن تو 

    بلکه برای به اغوش کشیدنت"

  • ۷
  • ????? [ ۲۰ ]
    • Hitoka (موانجین پشمکی*-*🍡)
    • يكشنبه ۱۸ مهر ۰۰

    𝓘 𝓼𝓪𝔂 “𝓡𝓾𝓷”
    𝓛𝓪𝓾𝓰𝓱 𝓵𝓲𝓴𝓮 𝔂𝓸𝓾’𝓿𝓮 𝓰𝓸𝓷𝓮 𝓶𝓪𝓭
    𝓖𝓸𝓸𝓭𝓫𝔂𝓮 𝓽𝓸 𝓽𝓮𝓪𝓻𝓼, 𝓽𝓲𝓶𝓮 𝓽𝓸 𝓼𝓪𝔂

    𝑻𝒉𝒆 𝒘𝒐𝒓𝒍𝒅 𝒘𝒊𝒍𝒍 𝒃𝒆 𝒓𝒖𝒊𝒏𝒆𝒅 𝒕𝒉𝒊𝒔 𝒘𝒂𝒚
    𝑻𝒐 𝒎𝒆, 𝒘𝒉𝒐 𝒉𝒂𝒅 𝒍𝒐𝒔𝒕 𝒂𝒍𝒍 𝒆𝒙𝒑𝒆𝒄𝒕𝒂𝒕𝒊𝒐𝒏𝒔
    𝒀𝒐𝒖 𝒕𝒂𝒖𝒈𝒉𝒕 𝒂𝒏𝒔𝒘𝒆𝒓𝒔 𝒕𝒉𝒂𝒕 𝒄𝒂𝒏'𝒕 𝒃𝒆 𝒐𝒃𝒕𝒂𝒊𝒏𝒆𝒅 𝒃𝒚 𝒄𝒐𝒖𝒏𝒕𝒊𝒏𝒈
    𝑻𝒉𝒆 𝒑𝒓𝒊𝒄𝒆 𝒕𝒂𝒈 𝒐𝒏 𝒎𝒚 𝒄𝒐𝒍𝒅 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕
    𝑾𝒂𝒔 𝒕𝒐𝒓𝒏 𝒐𝒇𝒇 𝒃𝒚 𝒂𝒏 𝒖𝒏𝒇𝒂𝒎𝒊𝒍𝒊𝒂𝒓 𝒘𝒂𝒓𝒎𝒕𝒉
    𝑵𝒐𝒘 𝑰 𝒉𝒂𝒗𝒆 𝒔𝒐𝒎𝒆𝒐𝒏𝒆 𝒄𝒂𝒍𝒍𝒆𝒅 𝒚𝒐𝒖 𝒊𝒏 𝒎𝒚 𝒍𝒊𝒇𝒆
    𝒀𝒐𝒖'𝒓𝒆 𝒏𝒐𝒕, 𝒚𝒐𝒖'𝒓𝒆 𝒏𝒐𝒕 𝒇𝒐𝒓 𝒔𝒂𝒍𝒆

    𝑚𝑜𝑎.𝑒𝑛𝑔𝑒𝑛𝑒,𝑙𝑢𝑛𝑒

    "حضورت تو دنیا اثبات ارزشمند بودنته "
    کانگ تهیون

    _پشت بوم بیمارستان _