وارد کافه شدم . 

چشم انداختم تا ببینم پیداشون می کنم یا نه . 

۴ تاشون پشت یه میز نشسته بودن و در حال خنده بودن 

رفتم کنارشون . 

سه تاشون رو می‌شناختم 

فقط یه نفر بود که نمی دونستم کیه 

_ این سوبینه ؟؟ ( شاید نخواد اسمش رو بگم ) 

+ اونییییی. 

بغلم می‌کنه. 

آغوشش خیلی خیلی گرم و با محبته 

اولین بارمه که با موا و انجین ها میرم جایی 

اصولاً در حالت عادی نمی تونن درباره کیپاپ حرف بزنم و ارتباط بگیرم چه برسه حالا داخل یه اکیپ . 

نشستم کنارشون لبخند فیکی زدم. 

نه که از اونجا ناراحت باشم . معذبم نبودم 

فقط یکم احساس تنهایی می کردم. 

سوبین به طرز وحشتناکی سر به سر بومگیو میزاره ( اهم با توجه به بایس هاشون اسم هاشون رو گذاشتم ) 

شور و اشتیاق خاصی برای فن لایو بی تی اس دارن 

همون طور که قوز کرده بودم و منتظر بودم بقیه بیان . 

سوبین آروم میاد و دستاس رو دور بازو هام حلقه می‌کنه. 

چقدر این آغوش  پر از مهر و محبته . 

کم کم بهم باز میشه. 

با دیدن عکس  نیکی جیغ بلندی میزنم. 

گارسون چپ چپ نگاهمون می‌کنه . 

سوبین ول کن نیست و باز هم می خواد من رو غش بده. 

بالاخره دو نفر دیگه میان و سفارش هامون رو می‌گیریم 

من و سوبینم مثل هم سفارش دادیم . 

قشنگه خیلی قشنگ. 

احساس میکنم به چیزی رسیدم که همیشه حسرتش رو می خوردم 

آره .... 

حسرت می‌خوردم وقتی می‌دیدم اکیپ های پر جمعیت هفت هشت تایید دور هم دیگه می خندند 

جیغ میزنن . 

داد میکشن. 

توی خیابون راه میرن. 

من مجبورم زودتر از همه برم خونه و چون خونه نزدیکه همه تا یه جایی باهام میان . 

سوبینم هنوز کنارمه باهاش عکس میگیرم حرف میزنم. 

دوباره بغلم می‌کنه. 

من ۱۵ ساله گرمترین پر محبت آرین آغوش دنیا رو داخل بغلش سوبینم پیدا کردم 


پ.ن : جدیدا دوستای موا و انجین پیدا کردم واسه همین رفتیم بیرون .

همه رو قبلاً تو مدرسه دیده بودم به جز سوبین که جدید بود. 

یه سال ازم کوچیکه تره و قدش ازم بلند تره . 

کیوته خیلی زیاد ⁦>.<⁩⁦