یونجون دستش رو به زیر چونه اش زد :" اره دیگه، یادته یه بار پام شکسته بود ولی خون نمی اومد ولی خیلی درد میکرد ؟؟ الان خواهرت هم به خاطر همین داره گریه میکنه چون قلبش شکسته."

تهیون زیر لب با خودش زمزمه کرد:" چجوری میتونم کاری کنم درد قلبش کمتر بشه؟!"

یونجون دوباره دستش رو زیر چونه اش زد و شروع به فکر کرد. چند دقیقه بعد با خوشحالی از روی تاپ پرید جلوی تهیون و دست هاش رو توی هوا تکون داد و چهرش از شادی درخشید :" باید تکه های قلبش رو بهم دیگه چسب بزنیم!"

وانشات :چسب کاغذی 

دانلود : کلیک