اگه یه اتاق کوچیک رو بهتون بدن و بگن با علایق و احساسات پرش کن چه جوری میشه و چه شکلی میشه؟؟
پ.ن : میدونید اگه فکر کنید هر سوالم میتونه یه اسپویل از وانشات هایی باشه که در اینده میخوام منتشر کنم *-*
اگه یه اتاق کوچیک رو بهتون بدن و بگن با علایق و احساسات پرش کن چه جوری میشه و چه شکلی میشه؟؟
پ.ن : میدونید اگه فکر کنید هر سوالم میتونه یه اسپویل از وانشات هایی باشه که در اینده میخوام منتشر کنم *-*
شاید تبدیل به اتاقی میشد که پر از کتاب باشه و دیوار ها رو رنگ آمیزی و نقاشی کشیدم و سقف اون فقط یه آسمون پر از ستاره باشه و یه دیوارش شیشه ای باشه روبه دریا یا طبیعت و... باشه😢🚶🚶
اتاق من پر کمیک بوک بود کمیک های مارول تا زیبایی حقیقی @.@ یه سمتش همش عکس یونجون بود و کلی چیز میز ازش @.@ اتاقم وایب ناتاشا رومانوف یا دکتر استرنج میداد و عجیب غریب بود و البته کتاب جنایی هم زیاد داشتم . اتاقم خیلی قشنگ و خیالی بود اما یه قسمت ازش چند تا جعبه خالی چیده شده بود که مشکی بودن اما کنارش کلی نقاشی توباتو بود تا جعبه ها بنظر نیان
واو یسس خوش آمدی 😎😎😍
راستی یه نکته مهم رو فراموش کردم!!
دوست ندارم روی زمین باشه🤔🤔
مثلا زیرش هم شیشه ای باشه و در حالی که در آسمان معلقه و ابرهای پیدان 😍😍اولش یکم ترسناک به نظر بیاد چون منم از ارتفاع می ترسم ولی بعد طبیعی و رویایی میشه😍😍
زیادی تخیلی شد😬😬
اگه بخوام با علایق و سلیقه ام پیش برم.. یه اتاق صورتی با کلی وسایل صورتی و کیوت عروسک هایی از کوچیک تا بزرگ(اصلا هم منظورم شبیه عروسک های کای نیست-.-)
با چیزای نرم و پشمالو و پشمکی با خوراکی های مختلفی که واسه بعدا قایم شون کردم*-* (زیادی بچگونه شد.. ای نو)
ولی اگه با احساساتم و حس هام پیش برم یه اتاق با رنگ های قهوه ای توی طیف های مختلف با یه کتابخونه بزرگ پر از کتاب با هر نوع ژانری .. یه میز تحریر که روش کاغذ و قلم برای نوشتن داستانام باشه ... یه گیتار چوبی و ویالن با پیانو که هر موقع خواستم باهاشون کار کنم کلا به اتاق یه حالت کلاسیک میدادم*-*
یه نوع دیگه هم دوست دارم ، تازه اومد تو ذهنم... یه اتاقی که مثل اتاق های اعضای مافیا چیده شده یه کمد مخفی داره که انواع اسلحه های مختلف و گلوله توشونه و یه کمد پر از لباس های سیاه و خفن ... یه پنجره بزرگ هم داشته باشه که نصف شهر از توش معلومه... همین دیگه*^*
😊😊❤
آره منم همینطور فکر میکنم🤔
واقعا بیشتر اوقات خیال بافنی می کنم...
حسش زیباست، مگه نه؟
اتاق علایقم توی یه خونهی ویلایی بود و اتاق من اتاق زیرشیروونی بود
من واقعااا اتاقای زیرشیروونی رو دوست دارم
یه حس دنجی بهم میده
و واقعاا دلم میخواد اتاقم زیرشیروونی باشه
دو سه تایی پنجره که یکیشون طاقچه داشته باشه و من بشینم اونجا و کتاب بخونم یا نقاشی بکشم
تم اتاق طوسی باشه
از این فرش نرمولکیا و پارکتای قهوه ای سوخته و شومینه هم داره
یه گوشه اتاق میز کامپیوتر هست و دو تا باند
همیشه از اتاقم صدای اهنگ میاد و اگه نیاد معنیش اینه که هدفون یا هنزفری تو گوشمه
یه تخت یک و نیم نفره قهوه ای سوخته و طوسی
با یه پاتختی کنارش که روش لپتاپه
چون به کارای برنامه نویسی خیلی علاقه دارم و گاهی شاید هم به لپتاپ احتیاج باشه هم کامپیوتر هر دوتاش رو دارم
انقدر به در و دیوار اتاقم پوستر و کاغذ چسبوندم که هیچی از ماهیت دیوار مشخص نیست
یه کتابخونه نسبتا بزرگ هم اون گوشه هست که هیچقت نمیذارم روی کتاباش خاک بشینه
اتاقم ساده و در عین حال شلوغه
شاد بخاطر رنگ سرویس خواب تیره به نظر برسه اما اون پوسترای روی دیوار و برچسبای شبرنگ روی سقف به اندازه کافی و حتی بیشتر رنگ داره
اما اتاق احساساتم بر خلاف اتاق علایقم خیلی خیلی خلوته
چون من ادم خیلی خیلی بی احساسیم
یه اتاق متوسط
که فقط یه تخت توشه
با یه پنجره بزرگ که باعث میشه از بیرون نور خورشید و ماه به داخل اتاق بتابه
اما توی کل اتاق پر از رنگه
رنگایی که حسای متفاوت و به خصوص شادی رو نشون میده و حس گرما داره
اون رنگ ها و نورها روی دیوار میرقصن و حس خوشایندی به ادم میدن
اون نورها همیشه هستن
اما ته اتاق یه کمد دیواری هست که درش قفله و حتی درزهاش هم بستست
صاحب اتاق هیچوقت سراغ کمد نمیره مگر مواقعی که مجبور بشه
چون وقتی در کمد باز بشه یه حجم بزرگ مه مانند میزنه ازش بیرون و کل اتاق رو در بر میگیره
یه مه خاکستری تیره تیره
اونقدر همه جا رو در بر میگیره که دیگه نمیشه هیچی دید
نه حتی جلوی پا رو و نه هیچکودوم از اون نورای رنگی روی دیوار رو
و اون موقعس که صاحب اتاق تنها کاری که میتونه بکنه اینه یه گوشه روی زمین بشینه و با نگاه بی حسش خیره بشه به اون توده ی سیاه و بهش بی توجهی کنه تا خودش بره
همیشه هم لازم نیست خود ادم در کمد رو باز کنه
گاهی انقدر اون حسای تیره که صاحب اتاق هر دفعه یواشکی هلشون میده داخل کمد زیاد و قوی میشن که خودشون در کمد رو میشکنن و وارد اتاق میشن
مرسی :")
واسه اینه که سوالات واقعااا به دلم میشینه
اونقدری که دلم میخواد همشون رو جمع کنم و توی وبم به عنوان چالش بذارمش :")
یه اتاق یا کلبه چوبی وسط جنگلی که هواش سرده!
دوست دارم گوشه اتاقم یک شومینه باشه و جلوش یک صندلی راک چوبی بزارم و کنار شومینه یک قفس پر از کتاب های رئال ، جنایی و ماجراجویی داشته باشم و بشینم روی اون صندلی کنار شومینه بخونمشون...
دوست دارم اتاقم یک پنجره بزرگ داشته باشه و کنارش یک تلسکوپ هوشمند و بزرگی داشته باشم و شب ها باهاش ستاره ها رو ببینم!
اتاقم رو پر از قاب عکس از خانوادهم ، دوستام ، فضا و کهکشان ها و همچنین عکسایی که خودم از طبیعت گرفتم میکنم!
دوست دارم سقف اتاقم ترکیبی از رنگ آبی و بنفش باشه و بعد با رنگ سفید چند تا ستاره بکشم روش!
کنار پنجره و در اتاقم کلی گلدون با گل های رنگی میزارم و هر روز با یک آبپاش فسقلی و آبی رنگ بهشون آب میدم.
یک میز تحریر آبی رنگ هم میزارم کنار قفسه کتاب هام و روش رو پر از وسایل آزمایشگاهی شیمی و زیست میکنم ، به علاوه یک لپتاپ فسقلی و چراغ مطالعه زرد رنگ!
کنار میز تحریرم یک بوم نقاشی میزارم و برای خودم هر چی دوست دارم رو میکشم!
یک کمد آبی رنگ کنار تختم میزارم که کشو هاش پر از لباس های آبی ، بنفش و زرد رنگه و توی طبقات بالاییش دوربین عکاسیم چند تا قاب عکس و مجسمه ها و عروسک هایی که خانواده و دوستام بهم هدیه دادن رو میچینم!
ولی من خودم اتاق احساساتم رو دوست ندارم
کلا از احساسات خوشم نمیاد XD
جدنی میشه یکم سوالات بیشتر شد به عنوان چالش بذارمش توی وبم؟:")
درواقع اصلش این بود :
همه ی ادما دل دارن ولی بستگی داره چقدر به دله اجازه بدن (به لحاظ رفتار و اینا)
بله درسته :")
تو وب ایلین دیدی فک کنم؟XD
مرسی TT
اره هستن ولی من دوسشون ندارم مشکل از منه *-*
ممنوووووووووون
اسمش رو چی بذارمم؟
اوهومم
کلا به عنوان کسی که بالای 80 درصد فانکشن منطقی داره کنار اومدن با احساسات برام سخته XD
خیلیممم عالی همین خوبه XD:")